سلام به دوستای خوب و مهربونم ..
برای آن می نویسم که تنها یادش ماند و خاطراتش در ذهن حک شد و رفت...بی آنکه حتی لحظه ی مکث کند شاید کسی از پس نگاه اش تمنایی داشته باشد
وقتی چشمانم از من می پرسند که چه دیدم , قلبم آرام و بی صدا می گوید نه ...آرام باش آن کسی که تورا آشنا بود روزی غربیه تو را نمی خواند
خدا , از نگاهان پر از حریص و آتش این مردمان می ترسم , از آدمک های به ظاهر آدم نما می ترسم می ترسم از روز ی که عشق را به من دادی نتوانم خوب مراقبت کنم .
و زمانی را که عشق را از من گرفتی دوام بیاورم راستی خدایا این چه موجودیست آفریدی؟؟؟ زن را می گویم .لطیف, شکننده پر احساس و پر از ناگقتنی ها و چرا زمانی که
می خواهد دوست بدارد دوست اش نمی دارند و زمانی که می خواهد دوست ندارند , دوست اش می دارند . زمانی که عاشق می شود آن را حیله می پندارند و سوء استفاده می کنند و
زمانی که جدا می شود آن را پیمان شکن می دانند.
.: Weblog Themes By Pichak :.